محل تبلیغات شما

روز آخر رکاب زنی است و به شیراز رسیده ایم. حافظ و سعدی و غزل خوانی از آنها و رفتن به ترمینال همانا و سوار اتوبوس شدن و برگشت به تهران.
 به شب قبل  و مهربانو،»،مادربزرگی که ما شب را در خانه اش مهمان شدیم فکر میکنم.
کل ماحصل سفر شانزده روزه ما شاید در نام این زن نهفته باشد. نامی که اثری از اسطوره های کهن سرزمین، از مهر پرستی و میترایسم تا آناهیتا تا زرتشت تا اسلام تا تشیع را در برگرفته است.
همان اسطوره های که به کمک آنها انسانهای مهم این سرزمین، کاریز و قنات کشیدند، درخت کاشتند. آنهم درختانی هزارساله و آبادانی فراهم ساختند و نگاه پر از احترامشان به طبیعت و درخت و آب  را حفظ کردند. که اگر این اساطیر و باورها نبود، آبادی و آبادانی پا نمی‌گرفت.
مهربانو» نماد همه این هزارها سال سرزمین است. خاکی و راحت بر زیلو خود نشسته است و ما را همچون فرزندانش میدید. مهربانو، سرزمین ماست.
این سفر مرا آموخت، همچون ماهی که در آب زندگی میکند و میپرسد آب کو؟ در دل اسطورها نفس میکشیم و می‌پرسیم ، اسطوره کو؟
نفس گرم درختان هزار ساله و رنگ هنوز سبزشان مرا آموختند نگاه دوباره و مدرنی به اسطوره ای که در آن در حال زیست و نفس کشیدن هستیم بی اندازم.
نگاهی مدرن که از اسطوره هم‌چنان بوی زندگی آید.
در این سفر ما نسفی ، عارف قرن ششم »را با همه بی مهری که در گزارش های قبلی اشاره کردم، یافتیمش و به کتابی از او حتی علاقمند شدم. چگونه؟ به کمک تکنولوژی جدید. به کمک رسانه های آزاد، به کمک اینترنت، به کمک ویکی پدیا و گوگل مپ توانستیم کشفش کنیم و اگر این تکنولوژی نبود، ما در حصار سانسور او را ندیده بودیم.
بسیاری از این درختان را و راه رسیدن به آنها را به کمک همین تکنولوژی و ویکی پدیا و گوگل مپ شناسایی کردیمش.
دو
یکی از اصطلاحات رایج در زندگی روزمره ما که در باوری اسطوره ای نهفته است، نذر است که در باور زرتشتی، دَهِش گفته میشود.
 نذر و وقف و دهش از گذشته دور در این سرزمین نفس کشیده اند به درازای عمر قناتی به نام عایشه در شهر ارسنجان و حتی بیش از آن و قدیم تر.
 در این فکر بودم که این نذر و دهش را این اسطوره و آگاهی جدید را چگونه به نگاه مدرن و تکنولوژی پیوند زنم.
و پنداری جرقه زد.
نذر مدرن کنم، اینکه من هم و تو خواننده هم ویکی پدیا نویس شویم.
هفته ای، برجی، فصلی، بتوانم یک مطلب در ویکی پدیا اضافه کنم تا به کمک این دانشنامه آزاد جهانی باغ بشری را آباد کنم به اندازه قطره آبی حتی.
این کار یک سود بسیار مهم دیگر نیز در بطن خود دارد. اینکه  می‌تواند به دید پروژه ، به دید هدف ، به دید قسمتی از معنای زندگی دید و خود را مفید دانست. قطره ای از کاریز عایشه شدن دانست و هدف دار شدن در زندگی.
به همین دلیل از دوستم پیمان خواستم مرا راهنمایی کند تا بتوانم ویکی پدیا نویس شوم.
احتمالأ من و پیمان در گروهی که پیرامون این موضوع تشکیل خواهیم داد، عضو شویم تا هم اقدامات انجام شده را در گروه بگذاریم و هم نحو کار را بیشتر و به کمک هم بی آموزیم.
اگر فردی چنین نذر و دهشی فرهنگی داشت  یا به آن علاقمند شد، بخصوص پیشنهاد میکنم به ایرانیان دور از سرزمین، اما هنوزم دلبسته بدان، به آنهایی که فرصت خانه نشینی شأن کم نیست، در پی وی ام اعلام کنند که در گروه جدید اد شویم.
این نذر فرهنگی نیز ماندگار خواهد بود، همچون کتاب‌خانه ای که در سفر قبلی نهالش  کاشته شد و اینکه درختی پابرجا و گیراستو بذر دهنده، و حتی شاخ و برگهای بیشتری از خود داده است.

در واقع در پایان این سفر دو تقاضا را دارم:
۱. به احترام این همه درخت هزار ساله که دیدیم، در همین فصل پاییز، درخت بکاریم
۲. دَهش یا نذری فرهنگی کرده و ویکیپدیا نویس شویم و اگر تمایلی بود در گروهی که پیرامون این موضوع تشکیل خواهد شد، عضو شویم.
باشد که قطره ای از کاریزها هزارساله شویم.
باشد که برگی از سرو های هزار ساله شویم.

پس از سفر ، قسمت اول  

@parrchenan

سقف اتاق مهمان مهر بانو.
مهر بانو به زهرا تعریف کرده بود که همسرش دست طولانی در گرفتن دست مسافران داشته است و چه بسیار مهمان در جاده مانده را همسرش در این اتاق اسکان نداده است

@parrchena

گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز شب نهم

گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز هشتم

گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز ششم و هفتم

سفر ,شویم ,اسطوره ,های ,نذر ,زندگی ,به کمک ,که در ,ویکی پدیا ,این سفر ,به دید

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فرااندیشان وبلاگ قطب کدنویسی استان کردستان