داخل منزل هستیم. مادر که از حضور ما ناراحت شده است، به دختر سیزده ساله اش رو میکند و میگوید وسایل ات را جمع کن، که باید بری پیش بابات. زن چهار سال پیش از همسرش جدا شده بود، سقف دهانش را نشان داد که پلاتین داشت و میگفت بدنش هم چند تایی دارد، به این خاطر که همسرش او را شدید میزده است. دخترش، نیز حرفهای مادرش را تایید کرد و گفت پدرش، خانم بازی میکرد و میکند. مادر و دختر، هنگامی دعوایشان شده بود که شبِ تولدِ مادرِ دختر، مادر میخواسته تنها باشد. گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز شب نهم
گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز هشتم
گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز ششم و هفتم
مادر ,دختر، ,پیش ,همسرش ,نیز ,هم ,نیز حرفهای ,حرفهای مادرش ,دخترش، نیز ,است دخترش، ,میزده است
درباره این سایت