محل تبلیغات شما

سهیل رضازاده:
نمیدانم از چند سال پیش، اما قطعاً بیش از شش سال است که زنگ موبایلم قطعه از غزل حافظ است که شجریان آن را خوانده است:
سرو» چمان من چرا، سرو »چمان من چرا، میل چمن نمیکند؟ همدم گل نمیشود؟ یاد سمن نمیکند؟
و دیروز پاسخ این  چرایم را که حافظ  گویی از زبان من آنرا پرسیده  در کنار ابَرْ سروِ ابرکوهی یافتم.


از تاکسی که پیاده شدم، سرو سبز و سرزنده و سرحال و عظیمی را دیدم. ناخودآگاه به زبان تحسین افتادم و زیر لب به به»گویان شده و بسمتمش حرکت کردم
این به به » گفتن، گویی ذکریست که وقتی تحسین و حیرت و لذتم از چیزی به اوج میرسد،  ناخودآگاه ورد زبانم میشود.
درختی بزرگ و تنومند با قدمتی که از دو هزار و پانصد تا چهار هزار سال سن آن را تخمین زده اند.
دور درخت را حصار کشیده اند و امکان رفتن در کنارش، بوییدن و در آغوش شدنش نیست. در محوطه کسی نبود و حصارش هم حصار بلندی نبود و می‌توانستم در حرکتی غیر فرهنگی خود را به او رسانم.
اما حتی این فکر به ذهنم خطور نکرد.
خود را درویش و سالکی و بی نوایی می‌دیدم که به شاه و مهتری رسیده است و البته که شاهم، بارگاه عام نمی‌دهد.
البته که مرا تنها دیدن از پشت محافظش راه است.
خود را کهتر و فرو دیده و خُردکی می‌دیدم در حضور والایی.
و از دور او را سیر تماشا می‌کردم.
معنای این همه سال چرایی که با هر بار زنگ خوردن تلفنم می‌شنیدم را اینک در حضور سرو چمان چهار هزار ساله پیدا کرده بودم.
چون،خُردکی بیش نیستم و حتی اگر زیبا باشم، عمری چون گل و سمن خواهم داشت و البته که سرو چمانم، بسیار زی است و کاریش مرا نیست‌ 
تنها میتوانم بعد از این همه سال، روبروی سرو چشمانم از پشت حصار بایستم و سیر تماشایش کنم. همچون درویشی، یوسفم را تماشا کنم.
 احتمال میدهم تا بیش ازصد سال آینده موضوع کلی فیلم آواتار به حقیقت مبدل شود و مردمانی درخت پرست شوند.
این درخت، آن زمان، کعبه مومنیش خواهد بود.
با خودم فکر میکنم اگر این درخت هر سال یک سانتی متر در زمین ریشه دوانده باشد. اکنون ریشه های چهار کیلومتری دارد.

در حال تماشایش بودم و شاهْ سروِ زمین را با سرو حیاط خانه قبلی مان قیاس میکردم، لاغرکی بیش نبود.
این که هزاران سرو از او ریشه دوانده اند، این که هزاران پرنده و حیوان در او لانه گزیده اند و آرامگهشان شده است،  بزرگی یک عظیمی را اینگونه میتوان درک کرد.
این که او هم بذری بوده و نهال خُردکی و اینک چنین مهتری شده است. پس، دیگری را، خُردکی را، نهالی را، به دلیل خٌردکی، خفیف نبینمش. که شاید شاهی این چنین شود.
سرو چمان من چرا.


روز ششم
@parrchenan

در جای جای شهر ابرکوه
آبسرد کن های آشامیدنی وجود دارد
آن هم با شیرهای فی استیل.
و این یعنی دلِ ی، اعتیاد، بیکاری و.
نیست یا خیلی کم است.

روزگاری همه شهر ها، این چنین آب آشامیدنی و در دسترس بود

گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز شب نهم

گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز هشتم

گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز روز ششم و هفتم

سرو ,سال ,بیش ,خُردکی ,چمان ,هزار ,خود را ,این که ,البته که ,آن را ,است و

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

طایفه زهراکار نوادگان اتابکان لُر کوچک دور از هم دور از همه