رابطه من با سرو، از کودکی شکل گرفت. حیاط خانه ما دو سرو شیراز بلند داشت. و ما که در طبقه سوم آپارتمان بودیم، با این دو سرو، همطراز. سه سرو دیگر نیز حیاط همسایه داشت که چند سال آخری که در آن خانه بودیم، خشک شدند. اما سرو های حیاط خانه ما تُپل تر و سبز تر میشدند. گاهی اوقات در عالم کودکی تصور میکردم اگر یک جهنده قوی باشم بتوانم با یک جهش از ایوان خانه خودم را به نوک سرومان پرتاب کنم . همسایه طبقه اول ما همیشه از حضور این دو سرو ناراضی بود. میگفت، اجازه نمیدهد آفتاب به کف باغچه بتابد و در نتیجه نمیتوان سبزی و گلی کاشت. درختی کوتاه قد دوست داشت، نه سرو بلند والا.
چون از کودکی با این دو آشنا بودم، به آنها دقیق تر شده بودم. مثلاً عاشق عطر پوست تنه آب خورده اش هستم. یا گاهی که در حیاط بودم، به برگها و تنه اش آب میپاشیدم که عطر خاصی از آن خارج شود. بوی تنه سرو با بقیه درختان فرق دارد.
و چون ما طبقه سوم بودیم با انبوهی از گنجشکان که صبح زود در لا به لای این سرو، کلی سر و صدا میکردند از نزدیک همسایه میشدیم. و با جست و خیز آنها من هم بیدار میشدم.
این مقدمه را گفتم تا به داستان دیروز برسم
ما دیروز با سروی کهن دیدار کردیم. قدمتش را از ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ سال تخمین میزنند.
و وقتی در آغوشش قرار گرفتم، همه آن عطرها و بو هایی که از کودکی با آن دو سرو منزل خودمان بزرگ شده بودم، بر من محیط شدند.
این درخت عطری قوی تر داشت، در نزدیک اش که بودی، بوی خودش را در هوا میپراکند. همچون شیری که در قلمرو خودش، عرض اندام کند. مقتدرانه، از عطرش، از حضورش سخن میراند.
این درخت پر قصه، میتواند هزاران در هزار داستان داشته باشد. به بذری که این درخت از آن سبز شد، فکر میکنم. چه کس گمان داشت، این چنین عمر کند. حتی خود بذر!! به باغبانی که آن را کاشت.( اگر کاشته شده باشد) و اینکه ما به هیچ عنوان از باغبان و مالک آن، همانی که میگفت درخت من، مال من، نمیدانیم. در تاریخ گُمند. گویی نبوده اند، امااین» هست.
مالکیت ها همه هیچ شدند. اما هست ها، هنوز هستند و چون هست اعتبار دارد. با زبان سروی گویی این شنیدم، تا هستی با هستت سخن گوی، نه از قراردادها و صفت ها و مضاف الیه ها.
مثل سرو در هست، حرف بزنم. هست زبان قوی بودن است. و نه مالکیت.
و به هزاران در هزار گنجشکی فکر کنیم که در هست او زندگی کردند و به باغبان و مالکی که نیست شدند و نشانی، حتی اندک از آنان نیست. همچون همین هزاران در هزاران گنجشک.
این سرو نُماد هست بودن است.
نُماد من در از زندگی هستم. چون هستم. نه چون موصوفم به این صفتها. چون اینها را داشته ام. چون مضاف الیه اینها هستم
روز سوم
@parrchenan
سرو چون شراره های آتش
به هستی چون او التماس کنیم، تا بیاموزدمان، چگونگی هست بودن.
هستی ناب.
@parrchenan
سرو، جایگاه ویژه ای در باور ایرانی دارد از زرتشت تا گذشته دور تاریخ این سرزمین.
سرو شبیه شعله های آتش است.
به این عکس از این زاویه دقت کنیم
@parrchenan
گزارش رکاب زنی از یزد تا شیراز شب نهم
سرو ,چون ,هست ,تر ,درخت ,هزاران ,که در ,دو سرو ,این درخت ,از کودکی ,این دو
درباره این سایت